به زندگیت فکر میکنی و یه مشکل اساسی توش میبینی که میگی خیلی سخته که از این یکی سالم بیرون بیای . زجر میکشی بهت فشار میاد شب بیداری میکشی شاید چند تا تار مو سفید کنی .

حالا رفیق صمیمیت رو میبینی که از قضا خیلی حرافه نمیتونه جلوی خودشو بگیره و شروع میکنه از مشکلاتش حرف میزنه.

این مقدمه برای این بود که بگم از نظر اون مشکل من خیلی بزرگتر از مشکل خودشه و مشکل من خیلی بزرگتر از اونه . در حالیکه زمان از هر دوی اونها پارامتر قوی تریه و عملکرد های ما پارامتر های کوچکتری هستن و انحراف های کوچکتری توی نتیجه ایجاد میکنن در عین حال انحراف های کوچیک تو فواصل طولانی بیشتر تاثیر گذارن 

زندگی میتونه خیلی پیچیده باشه ولی در عین حال میتونه خیلی روتین ،خسته کننده و ساده باشه


مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها